سلام به همه ی دوستای عزیزم این عید بزرگ برای همتون مبارک

مکه هم در نازل شد

از حرا درهای رحمت باز شد

شام میلاد کلام الله شد

مصطفی(ص)امروز رسول الله شد



پنج شنبه 9 تير 1390برچسب:, |

- میخوام برگردم به کودکی !

 

- نمیشه کفشِبرگشت برامون کوچیکه !

 

- پابرهنه نمیشه برگردم ؟

 

- پل برگشت وزن برگشت ما رو نداره !

 

- برگشتن ممکن نیست .......!!!!!!!!!

 

- برای گذشتن از نا ممکن کی و باید ببینم ؟!

 

- رویارو !

 

- رویارو کجا زیارت کنم ؟

 

- در عالم خواب ..........



سه شنبه 7 تير 1390برچسب:, |

بگذارید بروم

 

من از این شهر شلوغ

 

من از این خلق دو رو

 

گذری خواهم کرد

 

می روم خسته و زار

 

تا که در تنهایی

 

ذره ای عشق بیابم به خدا

 

به خدایی که مرا ، زگل و خار شناخت

 

ز دلم یک غنچه

 

از وفا ، عشق نهاد

 

ولی افسوس

 

که دیگر هیچ جا

 

قطره ای باران نیست

 

سهراب ، آه کجایی که ببینی

 

شیشه ی چرک دلم را دیگر

 

قطره ای آب نشست !

 

و وفا ، عشق ، صفا همه تنها ماندیم

 

ما در این شهر شلوغ

 

در میان این همه سنگین دل

 

تک و تنها ماندیم

 

بگذارید برویم

 

ما گذر خواهیم کرد

 

این زمین آلودست



دو شنبه 6 تير 1390برچسب:عکس, |

شکلات

 
 

با یه شکلات شروع شد !

من یه شکلات گذاشتم تو دستش ، اونم یه شکلات گذاشت تو دست من ....... من بچه بودم ، اونم بچه بود ...... سرم و بالا کردم سرش و بالا کرد ........ دید که منو میشناسه ! خندیدم .

گفت : دوستیم ؟ گفتم : دوست دوست !!! گفت : تا کجا ؟ گفتم : دوستی که تا نداره ! گفت : تا مرگ ؟ خندیدم و گفتم : من که گفتم تا نداره ! گفت : باشه تا پس از مرگ !؟ گفتم : نه نه نه نه ! تا نداره !!! گفت : قبول تا اونجا که همه زنده میشند بازم باهم دوستیم ؟ تا بهشت تا جهنم تا هرجا که باشه ما با هم دوستیم ؟ خندیدم و گفتم : تو تا هرجا که دلت میخواد براش یه تا بزار ! اصلا یه تا بکش از سر این دنیا تا اون دنیا ! اما من اصلا براش تا نمیزارم !

نگام کرد ، نگاش کردم ..........باور نمی کرد .......! میدونستم اون میخواد دوستی ما تا داشته باشه ! دوستی بدون تا رو نمی فهمید !

گفت بیا برای دوستیمون یه نشونه بزاریم ! گفتم : باشه تو بزار ! گفت : شکلات هربار همدیگه رو می بینیم یه شکلات مال تو یکی مال من ! باشه ؟هربار یه شکلات میگذاشتم تو دستش اونم یه شکلات میگذاشت تو دست من ! باز همدیگه رو نگاه می کردیم یعنی که دوستیم ؟ دوست دوست !من تندی شکلاتم و باز می کردم و میگذاشتم تو دهنم و تند و تند می میکیدم ........ می گفت : شکمو ! تو دوست شکموی منی ! بعد شکلاتش و میگذاشت توی یه صندوقچه ی کوچولوی قشنگ ! می گفتم بخورش ! می گفت : نه ! تموم میشه می گفت می خوام تموم نشه برای همیشه بمونه ! صندوقش پر شکلات بود ! هیچکدوم و نمی خورد ! من همشو خورده بودم ! گفتم : اگه یه روز مورچه ها شکلاتت و بخورند یا کرما اون موقع چیکار می کنی ؟ گفت : مواظبشون هستم ! می گفت می خوام نگهشون دارم تا وقتیکه دوست هستیم و من شکلاتم و مییگذاشتم تو دهنم و می گفتم : نه نه نه !تا نه ! دوستی که تا نداره !

یک سال ، دو سال ، چهار سال ، هفت سال ، ده سال ، بیست سالش شده ! اون بزرگ شده ، منم بزرگ شدم... من همه ی شکلاتام و خوردم اون همشون و نگه داشته ! اون آمده امشب تا خداحافظی کنه ....... میخواد بره ! بره اون دور دورا ..........میگه میرم اما زود بر می گردم ! من که میدونم میره و بر نمی گرده ........... یادش رفت به من شکلات بده من که یادم نرفته ........یه شکلات گذاشتم کف دستش گفتم این برای خودت یه شکلاتم گذاشتم کف اون دستش اینم آخرین شکلات برای صندوق کوچیکت ! یادش رفته بود که صندوقی داره برای شکلاتاش هردوتاشو خورد .......! خندیدم ! می دونستم دوستی من تا نداره می دونستم دوستی اون تا  داره مثل همیشه ! من تموم شکلاتام و خوردم اما اون هیچکدومش و نخورده ! حالا با یه صندوق پر از شکلاتای نخورده چیکار میکنه ............



یک شنبه 5 تير 1390برچسب:, |
p align="center"> صفحه قبل 1 صفحه بعد

 

شارژ ایرانسل

فروشگاه اينترنتي ايران آرنا

دانلود

دانلود